بازچینی تاکتیکی در خاورمیانه: آتش‌بس و بازی قدرت در سایه

به گزارش مشرق، عابد اکبری، فعال رسانه در مطلبی در تلگرام نوشت:

تحولات اخیر در خاورمیانه، به‌ویژه در پی توافق‌های مرتبط با بحران غزه، به‌سرعت به ‌عنوان نشانه‌ای از «نظم جدید منطقه‌ای» تفسیر شده‌اند. در نگاه اول، برخی تحلیلگران این روند را بازگشت آمریکا به منطقه و شکل‌گیری نوعی تعادل جدید میان بازیگران محلی و جهانی می‌دانند؛ تعادلی که گویا می‌تواند ثبات، همکاری اقتصادی و کاهش تنش‌های تاریخی را به همراه آورد. اما این قرائت خوشبینانه بیش از آنکه بر واقعیت‌های ژئوپلیتیکی استوار باشد، بازتابی از آرزوهای نخبگان سیاست‌گذاری در واشنگتن و برخی پایتخت‌های عربی است. در واقع، آنچه در حال وقوع است نه بازسازی نظم، بلکه بازچینی تاکتیکی نیروها در یک محیط بی‌ثبات‌تر است.

تجربه تاریخی نشان می‌دهد، هرگاه قدرت‌های بزرگ برای مدیریت بحران‌های محلی به ابزار توافق‌های شکننده و ترتیبات موقت متوسل شده‌اند، اغلب زمینه برای درگیری‌های تازه فراهم آمده است. امروز نیز توافق‌های موسوم به «توافق غزه» بیش از آنکه نشانه ثبات باشند، بازتابی از نگرانی مشترک واشنگتن، تل‌آویو و برخی بازیگران عرب از تداوم جنگی است که می‌تواند نظام امنیتی شکننده خاورمیانه را به فروپاشی بکشاند. از نگاه واقع‌بینانه، ایالات متحده در پی آن است که هزینه‌های حضور خود را کاهش دهد بدون آنکه نفوذ استراتژیکش را از دست بدهد.

این سیاست، برخلاف ادعای رسمی‌اش درباره «صلح و توسعه»، در عمل نوعی مدیریت از راه دور بحران‌هاست؛ مدیریت نه برای حل مناقشه، بلکه برای کنترل دامنه و جهت آن. در این چهارچوب، ایران نه به ‌عنوان یک عامل مزاحم، بلکه به ‌عنوان متغیری تعیین‌کننده در معادلات امنیتی منطقه باقی می‌ماند. هر توافقی در مورد غزه یا آینده فلسطین، خواه‌ناخواه با ادراک تهدید از سوی ایران گره خورده است. ایالات متحده و اسرائیل می‌کوشند با شکل‌دهی به ائتلاف‌های جدید عربی، ظرفیت بازدارندگی خود در برابر تهران را تقویت کنند، در حالی که کشورهای عربی نیز از طریق این فرآیند به دنبال کسب تضمین‌های امنیتی و اقتصادی هستند. این روند نه‌تنها موجب کاهش تنش نمی‌شود، بلکه احتمال نظامی‌تر شدن نظم آینده منطقه را افزایش می‌دهد.

از سوی دیگر، ایران نیز به‌خوبی آگاه است که هرگونه عادی‌سازی گسترده میان اسرائیل و کشورهای عربی، به‌ویژه اگر با حمایت واشنگتن همراه باشد، می‌تواند موازنه منطقه‌ای را به زیان تهران تغییر دهد. از همین رو، سیاست منطقه‌ای ایران احتمالاً به سمت تثبیت عمق راهبردی و حفظ محور مقاومت متمایل‌تر خواهد شد. از منظر گسترده‌تر، روند کنونی نشان می‌دهد که نظم پساآمریکایی در خاورمیانه نه به معنای خروج واشنگتن، بلکه به معنای تغییر شیوه مداخله آن است. در چنین چهارچوبی، هرگونه تصور از «نظم جدید» باید با احتیاط نگریسته شود. منطقه‌ای که طی دهه‌های گذشته درگیر جنگ‌های نیابتی، فروپاشی دولت‌ها و رقابت ایدئولوژیک بوده است، به‌سادگی به سمت صلح پایدار حرکت نخواهد کرد. توافق‌های فعلی، اگرچه می‌توانند تنش‌ها را موقتاً مهار کنند، اما در غیاب یک سازوکار جامع امنیتی که منافع همه بازیگران از جمله ایران را لحاظ کند، تنها تعویقی بر درگیری‌های آینده خواهند بود.

در نهایت، نگاه بدبینانه به این توافقات نه از سر بدگمانی، بلکه بر اساس تجربه تاریخی است. خاورمیانه امروز در مرحله‌ای از ‌گذار قدرت قرار دارد که بازیگران بزرگ و کوچک در حال آزمودن خطوط قرمز یکدیگرند. توافق غزه شاید آتش‌بس موقت باشد، اما به احتمال زیاد آغاز دوره‌ای از رقابت‌های ژرف‌تر ژئوپلیتیکی است؛ دوره‌ای که در آن نقش ایران، نه حاشیه‌ای بلکه مرکزی خواهد بود چه به‌ عنوان عامل موازنه، چه به ‌عنوان هدف مهار.

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.