دلنوشته فرزند شهید رسول حیدری برای سردار شهید محسن باقری
به گزارش مشرق، فرزند شهید رسول حیدری در اینستاگرام برای سردار شهید محسن باقری نوشت:
جواد قصد داشت عکسِ گروهیِ رزمندگان ایرانی در پاییز سال ۱۳۷۱ را در نشریه «ماجرا» منتشر کند. حاج احمد دولابی عکس را در ماههای اول جنگ بوسنی در روستای ترنوویتسی گرفته است. از راست: حاج محسن، پدرم، سید حسن، حاجی شمس، سید حجت، حاج حسین و حاج سعید نشستهاند. قرار بود در پانوشت، اسامی را درج کنیم. تکلیف بقیه روشن بود. از حاج محسن پرسیدم: «اسم شما را چه بنویسم؟» گفت: «فعلاً بنویس ناشناس؛ تا ببینیم خدا چه میخواهد!»
روز سومِ جنگ محمدعلی زنگ زد خبر را داد. بدنم یخ کرد. حس کردم دوباره پدرم را از دست دادهام. یادم نمیآید برای درگذشت یا شهادت کسی اینقدر منقلب شده باشم. از صحت خبر که مطمئن شدم، با جواد تماس گرفتم و زار زدم، زار…
با حاج محسن و خانوادهاش، حتی پیش از تولد من، همسایه و دوست بودیم. صمیمیترین دوست، همرزم و همکلاسیِ دانشگاه پدرم بود.
خوشمشرب و مهربان بود، اما در کار جدی و قاطع. مسئولیت سخت و مهمی داشت. تبعات کوچکترین اشتباه نیروهایش برایش بسیار سنگین تمام میشد. چند باری واسطه شدم تا خطای نیروهایش را ندید بگیرد. همانطور که یکبار خودش برای من واسطه شد نزد فرمانده شهیدش…
از ۷-۸ سالگی، شبها بعد از نماز در مسجد، با حاج محسن به خانه برمیگشتیم تا همین چند روز پیش از شهادتش. حتی بعد از ازدواجم که خانهام دیگر در آن محله نبود، خودم را به مسجد محله میرساندم تا دقایقی با هم قدم بزنیم. یکبار هم پیش نیامد که حاج محسن کوچکترین حرف محرمانهای درباره کارش بزند. من هم حد خودم را میدانستم و سوالی نمیپرسیدم.
از آخرین بازماندگان نسل بچههای اطلاعاتِ قرارگاه رمضان بود که بعد از جنگ، هرجا صدای مظلومی بلند میشد، بیسروصدا خودش را به آنجا میرساند: فلسطین، افغانستان، عراق، سوریه، بوسنی، لبنان و شمال آفریقا را میدانم؛ بقیه را اللهاعلم…
نه من و نه هیچکس، حاج محسن را واقعاً نمیشناخت. بعد از شهادتش هم چیزی تغییر نکرد. آنهایی که او را میشناختند، پیش از او یکییکی رفته بودند: عماد، قاسم، صالح، ضیف، فواد و…
بعد از هفت اکتبر، فشارهای جسمی و روحی او را از پا انداخته بود. لنگانلنگان راه میرفت؛ اما تا همین چهل روز پیش، استراحت نداشت و شبانهروز کار میکرد. با هر انفجاری در منطقه، قلبم میلرزید. مبادا اتفاقی برایش افتاده باشد. بعد از شهادت حاج رحیمی، کلافه و عصبی شده بود. دیگر آن مردِ خندان و شوخطبعِ همیشگی نبود تا کنار مزار حاج رحیمی آرام گرفت.
به جواد گفتم اگر نشریه تجدید چاپ شود، یادت باشد بنویسیم: نفر اول از راست: شهید محسن باقری (محمدرضا نصیر باغبان)
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.
Leave a Reply