مرغی که می‌خواند «قَمرجان کجایی؟»

پیرمرد دو مرغ سخنگو داشت که یکی از دیگری خوش سر و زبان‎تر. وقت و بی‌وقت و بیشتر در خلوت و تنهایی پیرمرد، شروع می‌کردند به حرف زدن؛ از هر دری و بیشتر از گذشته‌های پیرمرد که از بس او در واگویه‌هایش تکرار کرده بود، مرغ‌ها حفظ شده بودند؛ «قَمرجان کجایی؟»

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *