نسخه ترامپ برای نابودی غرب آسیا
به گزارش مشرق، علی تتماج فعال رسانه در تلگرام نوشت:
نسل کشی در غزه به عنوان لکه ننگی برای مدعیان حقوق بشر و نهادهای بین المللی در حالی ادامه دارد که دونالد ترامپ رئیسجمهور ایالات متحده، در سخنانی بار دیگر بر ضرورت عادیسازی روابط میان تمامی کشورهای خاورمیانه با رژیم صهیونیستی تأکید کرد. وی مدعی شد که این اقدام میتواند به ثبات منطقهای کمک کرده و «صلح واقعی» را در خاورمیانه برقرار کند. ترامپ در پیامی در شبکه اجتماعی خود، تروثسوشال نوشت: «اکنون که زرادخانه هستهای "ایجادشده" توسط ایران به طور کامل منهدم شده، برای من بسیار مهم است که تمامی کشورهای خاورمیانه به پیمان ابراهیم ملحق شوند.»
ترامپ در حالی ادعا دارد که سازش با رژیم صهیونیستی زمینه ساز صلح و امنیت میشود که تحولات فلسطین تمامی این ادعا را ابطال می سازد. توافق اسلو (۱۹۹۳) در حالی سازش رسمی تشکیلات خودگردان و ساف با رژیم صهیونیستی بود که نه تنها این توافق امنیت و آسایشی برای فلسطینیها نداشت، بلکه این رژیم هر روز با طرحی جدید بخشی از کرانه باختری و قدس را اشغال کرده است. در همین حال غزه ۱۷ سال است که در محاصره و تحرکات نظامی اشغالگران قرار دارد و در طول ۲۱ ماه گذشته نیز به رغم آتش بسهای متعدد رژیم صهیونیستی به هیچ کدام پایبند نبوده و به نسل کشی ادامه داده است.
این رژیم حتی به قطعنامههای سازمان ملل نیز اهمیت نداده و اشغالگری و جنایاتش ادامه یافته است. اوج اشغالگری رژیم صهیونی به رغم سازشکاری تشکیلات خودگردان و برخی کشورهای عربی زمانی مشخص میشود که سران رژیم صهیونی بارها نقشه اسرائیل را بدون فلسطین و از نیل تا فرات نشان دادهاند و آن یعنی اینکه اشغالگری این رژیم را هرگز پایانی نیست و هیچ سازشکاری نمیتواند ماشین جنایات و اشغالگری این رژیم را متوقف سازد.
این روزها از یک سو ترامپ در حالی نسخه سازش با رژیم صهیونی برای امنیت پایدار در منطقه را می پیچد و از سوی دیگر نماینده وی در امور لبنان و سوریه، طرح خلع سلاح حزب الله را به بهانه کمکهای نظامی و اقتصادی به لبنان مطرح ساخته است که تجربه گذشته و حال این کشور خطرات سازش با رژیم صهیونی را آشکار می سازد. در حالی لبنان به دنبال صلح بوده، رژیم صهیونی تا بیروت را اشغال و جنایاتی همچون صبرا و شتیلا را رقم می زند. نه طرحهای سازش، بلکه این سلاح مقاومت است که در سال ۲۰۰۰ و سپس ۲۰۰۶ ضمن آزاد سازی جنوب لبنان، امنیت را برای لبنانیها به ارمغان میآورد.
نادرست بودن ادعای صلح در ازای سازش در ماههای اخیر نیز مشاهده میشود، چنانکه به رغم پایبندی حزب الله به آتش بس دولت لبنان با رژیم صهیونی و ادعای غرب مبنی بر حمایت از این آتش بس، رژیم صهیونی هر روز لبنان را آماج حملات قرار میدهد. این یعنی آنکه زمین گذاشتن سلاح نه صلح و امنیت میآورد و نه مانع اشغالگری می شود و غرب نیز هیچ ارادهای برای پایان دادن به این وضعیت ندارد و در اصل نسخه سازش و خلع سلاح توطئهای برای اشغال کامل و نابودی لبنان است.
جولانی و تحریر الشام پس از تسلط بر دمشق در حالی رسماً اعلام همکاری و دوستی با رژیم صهیونی را مطرح کرده و حتی دیدارهایی نیز میان طرفین صورت گرفته است، اما در این ماهها، رژیم صهیونی از یک سو تمام زیر ساختهای نظامی و اقتصادی سوریه را بمباران کرده است و از سوی دیگر رسماً با عبور از جولان تا ریف دمشق را اشغال کرده و حتی با ادعای حمایت از دروزیها به جنگ افروزی در سوریه می پردازد. تحولات سوریه به خوبی نشان میدهد که سازش یعنی تسلیم شدن در برابر اشغالگری و ارسال این پیام که هیچ توان دفاعی در برابر رژیم صهیونی وجود ندارد، در حالی که این رژیم نشان داده که هر عقب نشینی در مقابل آن برابر با پیشروی و اشغالگری و مطالبات بیشتر است.
ترامپ در حالی سازشکاری را راهکار صلح و امنیت برای منطقه می نامد که در رویکردی دوگانه از یک سو خلع سلاح و بی دفاع سازی کشورهای منطقه را پی گیری می کند و از سوی دیگر تسلیح روز افزون رژیم صهیونی را در دستور کار دارد، چنانکه طبق گزارشهای منتشره آمریکا دهها میلیارد دلار تسلیحات به این رژیم در۲۱ ماه نسل کشی غزه داده است که بخش قابل توجهی از آن نیز در دوران ترامپ بوده است. هیچ جنایت و اشغالگری نبوده که صهیونیستها انجام داده باشند و سران آمریکا از آن حمایت نکرده باشند، در حالی که در توطئهای بزرگ کشورهای منطقه را درگیر کاغذ پارههایی به نام طرح آبراهام کردهاند و همزمان تسلیح رژیم صهیونی را اجرا کردهاند. توافق سازشکاری امارات و بحرین و مراکش هیچ صلحی برای منطقه نیاروده است و صرفاً این کشور را مطیع رژیم صهیونی کرده است. تئوری آمریکایی – صهیونی، صلح از دریچه جنگ بیانگر صلح ناپذیری هرگونه سازشی است چرا که محور و اساس دیدگاه سران آمریکا و صهیونیستها را جنگ و کشتار تشکیل می دهد و در نهایت پس از سازش نیز بهانهای جدید برای کشتار پیدا می کنند.
ترامپ در حالی خود را ناجی صلح و سازشکاری را کانون امنیت می نامد که نه آمریکا و نه رژیم صهیونی هیچ کدام به تعهدات خود پایبند نبودهاند. رژیم صهیونی در طول چند دهه حیات جعلی خود حتی به یک تعهد نیز پایبند نبوده که صرفاً نیز شامل کشورهای عربی و منطقه نیز نمی شود و حتی به تعهداتش در برابر اروپا و آمریکا نیز عمل نکرده است و لذا هر سازش و توافقی با این رژیم محکوم به شکست است. آمریکا نیز رویهای مشابه دارد که خروج ترامپ از برجام، تجاوزگری نظامی رژیم صهیونی و آمریکا به ایران در میانه مذاکرات، حمله پهپادی اوکراین به پایگاههای هوایی روسیه با چراغ سبز آمریکا در میانه مذاکرات مسکو با واشینگتن و… نمودی از این بدعهدیهاست. ترامپ نمیتواند از یک سو مدعی سازشکاری و صلح باشد و از سوی دیگر بر طبل بدعهدی و جنگ افروزی بکوبد.
ترامپ در حالی مدعی لزوم رویکرد کشورهای منطقه سازش و طرح آبراهام میشود که همزمان با ادعاهای واهی در باب حمله به تأسیسات هستهای ایران از یک سو ماهیت تجاوزکارانه عمل خویش و نابودسازی قوانین ان پی تی را کتمان و به دنبال توجیه تجاوزگریهای جدید است و از سوی دیگر سعی دارد تا ایران را مخل امنیت و رژیم صهیونی و آمریکا را ناجیان صلح معرفی نماید.
ایران هراسی ترامپ در حالی است که از یک طرف او هیچ اشارهای به خسارتی که ایران به العدید وارد ساخت و اقتدار ایران که رژیم صهیونی و آمریکا را وادار به آتش بس کرد، نمیکند و از سوی دیگر نمی گوید که ایران هراسی در طول جنگ تحمیلی ۱۲ روزه فرو ریخت، چنانکه کشورهای منطقه تماما تجاوزگیری علیه ایران را محکوم و در کنار تهران قرار گرفتند. رویکردی که نشانگر جایگاه منطقهای ایران، تغییر واقع گرایانه در دیدگاههای کشورهای منطقه و تأکید آنها بر مقابله با دشمن واقعی یعنی رژیم صهیونی و آمریکاست. کشورهای منطقه نشان دادند که نگاه جدید آنها به صلح نه از دریچه آمریکا و سازشکاری، بلکه از همگرایی منطقهای و توسعه روابط با ایران با تکیه بر ظرفیتهای بومی میگذرد.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.
Leave a Reply